به مسجد بزرگ کوفه وارد شدم. دیدم مردی با موهای سر و ریش سفید به ستون مسجد تکیه داده و گریه می‌کند و قطرات اشک بر گونه‌هایش جاری شده است به او گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: من صد و چند سال از عمرم گذشته است و عدالت و حقیقت را تنها در دو وقت از شب و دو وقت از روز دیده‌ام که ظاهر و محقّق شود و من برای آن گریه می‌کنم.

بقیه در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسب‌ها: غلبة امیرمؤمنان(ع) بر جنّیان ,

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 23 تير 1391 | 18:22 | نویسنده : یالثارات الحسین |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 35 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.